جدول جو
جدول جو

معنی روشن ایام - جستجوی لغت در جدول جو

روشن ایام
(رَ / رُو شَ اَیْ یا)
بهروز. درخشان روزگار. سپیدروز و کامروا:
دین روشن ایام است از او دولت نکونام است از او
ملکت باندام است از او ملت بسامان باد هم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشن قیاس
تصویر روشن قیاس
زیرک، تیزفهم، بافراست
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رُو شَ بَ)
آنکه بیان او روشن است. فصیح
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ قَ)
روشن رای. کنایه از کسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. (آنندراج). کنایه از صاحب فراست. (انجمن آرا) (از برهان). زیرک و تیزفهم و بافراست. (ناظم الاطباء) :
نکوسیرتش دید و روشن قیاس
سخن سنج و مقدار مردم شناس.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
در لغت یونانی بمعنی تقویت کننده بینایی است و به مرقشیشا اطلاق میشود. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). روشنا. روشنایی. حجرالنور. رجوع به مرقش و روشنا و روشنایی و حجرالنوار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشن قیاس
تصویر روشن قیاس
خرده سنج تیزهوش صاحب فراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن قیاس
تصویر روشن قیاس
تیزفهم، زیرک
فرهنگ فارسی معین